سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و روایت شده است که حضرتش روزى میان یاران خود نشسته بود . زنى زیبا بر آنان بگذشت و حاضران دیده بدو دوختند . پس فرمود : ] همانا دیدگان این نرینگان به شهوت نگران است و این نگریستن موجب هیجان . پس هر یک از شما به زنى نگرد که او را خوش آید با زن خویشش نزدیکى باید ، که او نیز زنى چون زن وى نماید . [ مردى از خوارج گفت خدا این کافر را بکشد چه نیک فقه داند . مردم براى کشتن او برخاستند ، امام فرمود : ] آرام باشید ، دشنام را دشنامى باید و یا بخشودن گناه شاید . [نهج البلاغه]
 
شنبه 91 فروردین 5 , ساعت 3:52 عصر

داستان پادشاه شدن نادر:

پس از سقوط اصفهان بدست افغانان و قتل شاه سلطان حسین صفوی اوضاع ایران کاملا آشفته شد. نیروهای نظامی روسیه قسمت هایی از مناطق شمالی و ارتش عثمانی بخش هایی از غرب و شمال غرب ایران را اشغال کردند.

جزایر و سواحل جنوبی ایران نیز مورد تجاوز و غارت برخی قبایل عرب قرار گرفت. در داخل کشور نیز تعدادی از سران و حاکمان مدعی است استقلال شدند. ایران به شدت در معرض بی ثباتی، هرج و مرج و خطر تجزیه قرار گرفت

تهماسب دوم، شاهزاده ی صفوی، تلاش کرد با جمع آوری نیرو، شورشیان افغان را از پایتخت بیرون راند. او حتی از حکومت های عثمانی و روسیه نیز تقاضای کمک کرد اما نتیجه نگرفت تا اینکه سرداری از ایل افشار (در آن زمان در منطقه ی ایبورد بود.) به نام نادر به او پیوست. این سردار جسور و شجاع افشاری، طی چندین جنگ، افغان ها را شکست داد و متواری کرد. پس از آن، تهماسب بر تخت سلطنت نشست و نادر به عنوان فرمانده سپاه سرگرم بیرون راندن دیگر اشغالگران از ایران شد. روس ها پیش از برخورد نظامی، نواحی اشغالی را ترک کردند و حتی نادر را در جنگ با عثمانی یاری دادند، اما خصومت و جنگ با امپراطور عثمانی تا سال ها ادامه یافت.

نادر پس از مدتی، تهماسب را به بهانه شکست از امپراطوری عثمانی، بر کنار و شاهزاده خردسال دیگری از خاندان صفوی را به جای او نشاند. نادر، سرانجام بزرگان کشور را به تشکیل شورایی فراخواند و این شورا او را به پادشاهی ایران برگزید.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ