داستان پادشاه شدن نادر:
پس از سقوط اصفهان بدست افغانان و قتل شاه سلطان حسین صفوی اوضاع ایران کاملا آشفته شد. نیروهای نظامی روسیه قسمت هایی از مناطق شمالی و ارتش عثمانی بخش هایی از غرب و شمال غرب ایران را اشغال کردند.
جزایر و سواحل جنوبی ایران نیز مورد تجاوز و غارت برخی قبایل عرب قرار گرفت. در داخل کشور نیز تعدادی از سران و حاکمان مدعی است استقلال شدند. ایران به شدت در معرض بی ثباتی، هرج و مرج و خطر تجزیه قرار گرفت
تهماسب دوم، شاهزاده ی صفوی، تلاش کرد با جمع آوری نیرو، شورشیان افغان را از پایتخت بیرون راند. او حتی از حکومت های عثمانی و روسیه نیز تقاضای کمک کرد اما نتیجه نگرفت تا اینکه سرداری از ایل افشار (در آن زمان در منطقه ی ایبورد بود.) به نام نادر به او پیوست. این سردار جسور و شجاع افشاری، طی چندین جنگ، افغان ها را شکست داد و متواری کرد. پس از آن، تهماسب بر تخت سلطنت نشست و نادر به عنوان فرمانده سپاه سرگرم بیرون راندن دیگر اشغالگران از ایران شد. روس ها پیش از برخورد نظامی، نواحی اشغالی را ترک کردند و حتی نادر را در جنگ با عثمانی یاری دادند، اما خصومت و جنگ با امپراطور عثمانی تا سال ها ادامه یافت.
نادر پس از مدتی، تهماسب را به بهانه شکست از امپراطوری عثمانی، بر کنار و شاهزاده خردسال دیگری از خاندان صفوی را به جای او نشاند. نادر، سرانجام بزرگان کشور را به تشکیل شورایی فراخواند و این شورا او را به پادشاهی ایران برگزید.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ